شاد زیستن و بررسی آن از دیدگاه جامعه شناسی و روانشناسی و مدیریت شادی
📚مقاله مدلسازی اثر هارمونیک بر قابلیت اطمینان ترانسفورماتورهای توزیع📚مقاله مناسب برای درس قابلیت اطمینان📚مقاله منابع تولید پراکنده: چالش های حفاظتی، مکان یابی بهینه📚مقاله کاهش تلفات در حضور تولیدات پراکنده📚مقاله فن¬آوری¬های تولیدات پراکنده تجدید پذیر📚اخراج شریک از شرکت تجاری📚برنامه اندروید آرایش حرفه ای لب،زدن رژلب،برق،حجم📚مقاله تجزیه و تحلیل عددی انتقال حرارت سه بعدی درون استاتور یک ژنراتور با سرمایش غیرمستقیم📚جزوه درس مخابرات1📚جزوه آموزشی برق عمومی📚جزوه آموزشی اصول كار شیر های كنترل📚جزوه آموزشی نقشه کشی برق📚جزوه آموزشی اتصال زمین الكتریكی وحفاظت📚پایان نامه معماری روانشناسی طراحی خانه کودک📚پایاننامه ریشه های بدحجابی زنان📚پایان نامه مشاوره بررسی تأثیر مشاوره گروهی بر دانش آموزان دختر📚پایان نامه کارشناسی ارشد درباره روسپی گری فحشا📚پایان نامه روانشناسی درباره فرهنگ و خودشیفتگی گرایی📚پایان نامه – بررسی رابطه بین استرس با فرسودگی شغلی در کارمندان و کارگران ایران خودرو دیزل📚پایان نامه اثرات وعوامل مؤثر بر طلاق در خانواده های شهرستان نیشابور📚تحقیق اثربخشی درمان بر اساس رویکرد تحلیل رفتار متقابل بر کاهش باورهای غیرمنطقی زنان متأهل📚پایان نامه ارزیابی عوامل استرس زای شغلی مدیران آموزشی مدارس📚ارزیابی فرهنگ نماز و اثرات دنیوی و اخروی آن بر افراد 140ص📚پا یان نامه آشنایی با تعمیق باورهای مذهبی و دینی و نقش آن در نهادینه كردن عدالت اجتماعی📚تحقیق وپایان نامه آشنایی با دانش آموزان استثنایی
با ما باشید با یکی دیگر از فایل های قابل دانلود با عنوان : شاد زیستن و بررسی آن از دیدگاه جامعه شناسی و روانشناسی و مدیریت شادی
فهرست مطالب
عنوان:
شاد زیستن
ازجامعه شناسی شادی تا مدیریت شادی
روانشناسی شادی وسازندگی درآزادی وغم
منابع
شاد زیستن
يکسويه نگری به مسائل سياسی و اجتماعی در ميان ايرانيان و مهمتر از آن برخورد یکجانبه با احساسات شخصی و بيان و يا باور بخشی از آنها تنها شرايط زندگی فعلی آنها را مخدوش نمیکند بلکه قضاوت آيندگان درباره نسل گذشته خود را هم دچار سردرگمی میکند.
فرهنگ ايرانی با رنج و اندوه عجين شده است. دور ماندن از شادی که در باور مذهبی او نقش جدی دارد به چنان ارزش نهادينه شدهای بدل شده است که حتی در کسانی هم که خود را مذهبی نمیدانند دارای ارزش فراوان است.
فرهنگ سياسی ، اجتماعی ايران با ادعای روشنگری و مدرنيته در دهههای گذشته نه تنها تعديلی درفرهنگ رنج و اندوه ايجاد نکرد بلکه حتی گروههای غيرمذهبی هم به رونق اين فرهنگ افزودند. رنج بردن اگر در عرصه غيرمذهبی اجر اخروی به همراه ندارد اما به عنوان نشانه مقاومت و همدردی با ستمديدگان دارای ارزش است. در اين فرهنگ هر چه رنگ و بوی شادی داشته باشد به ابتذال نزديک میشود. شادی به کسانی تعلق دارد که غم را نمیشناسند يعنی از رنج محرومان آگاهی ندارند.
در فرهنگ سياسی مبارزه برای زندگی بهتر با قربانی ، فدايی شدن و مردن همراه است. هر چند اهداف و انديشههای سياسی گروههای سياسی چپ با ايدئولوژی مذهبی همخوانی ندارد اما عملکردآن در جاهايی به مذهب پهلو میزند. در انتخاب رنگها و نوع پوشش زيبائی نقشی ندارد. سرودهای انقلابی جای هر موسيقی ديگری را میگيرند. يک رنگی در نوع رفتار و پوشش زيبائی تنوع و سليقههای فردی گوناگون را دريغ میدارد.
غم و غصه و آه و ناله متداول در فرهنگ مذهبی در اينجا جای خود را به نوعی خشونت رفتاری میدهد که باز هم در آن جای شادی به عنوان عنصر زندگی بخش خالی است. در فرهنگ سياسی ، اجتماعی ايران اگر در حرفها در جايی در زمان مبارزه سخنی از شادی و لذائذ زندگی هم به ميان میآيد، اما در نوشتهها يا اصلا ديده نمیشوند و يا حضوری کمرنگ دارند. آنچه بر جای میماند میبايد تنها نشان رنج، مقاومت، ستم، فغان و در نهايت پيروزی وعده داده شده باشد. حتی در زمان پيروزی وعده شادی به وقتی داده میشود که همگان بتوانند در آن سهيم باشند. اين برخورد به خصوص در ميان گروههای چپ در قبل از انقلاب بسيار ديده میشد. شاعر وعده وصال و ديدار را به بعد از رهايی خلق میدهد. در نوشتههای خاطرات زندان حتی در آنجا هم که زمان به ساليان دراز میرسد از شادیهای کوچک هم خبری نيست حال آنکه میتوان تصور کرد روان انسان برای ادامه بقا بیشک راههائی را میيابد تا شرائط سخت را تاب آورد. در فرهنگ سياسی اجتماعی چپ شادی ، خنده و تمام آنچه که به زندگی رنگ و بوی ديگری میدهد حرام میشود بیآنکه اين عنوان برای آن به کار رود. گروه ايرانيانی که بدين گونه زندگی را آموختهاند به ناچار به مهاجرت تن میدهند.
نگاهی که در جستجوی شادی نيست تا آنرا بيابد در مهاجرت هم ادامه میيابد. مهاجر در رنج کامل بسر میبرد. مهاجرت و رنج ناشی از آن او را از حرکت فعالی بازمیدارد. گوشهگير میشود. مدام برای خودش دل میسوزاند. تمام توان او برای تحرک و شادی زندگی در ميهن بر جای میماند. کشف دنيای جديدی که هر چند به ناچار رودروی آن قرار گرفته جذابيت کافی ندارد با اينکه میتواند نشاطی را در او بر انگيزد.
در اينکه ايرانيان قبل از اينکه مهاجر باشند ، تبعيدی هستند شکی نيست. اينکه تبعيد آدم را از ريشههايش جدا میکند. اينکه او به واقع هيچگاه در شرايط تازه نمیبالد. اينکه همه چيز به او تحميل شده است همه اينها عواملی هستند که بطور دائم بر زندگی او سايه میاندازند اما با وجود همه اينها سخت بتوان گفت که بيست سال بعد از مهاجرت هنوز درکشور تازه کاملا غريب ماندهاند. اگر تبعيدی ايرانی در غربت نباليده است اما به نوعی بر جای مانده. اگر خود ريشه ندوانده نمیتوان گفت که فرزندان او هم همين احساس را دارند.
مهاجرت ايرانيان سالهای درازی طول کشيده است. بديهی است که مهاجرت و برخورد با آن در کشورهای مختلف با توجه به انطباق پذيری مهاجر متفاوت است. اما يک امر عمومی در همه جا وجود دارد و آن اينکه مهاجر و يا تبعيدی در همه اين سالها زندگی کرده است. زندگی در همه ابعاد آن. برای بهتر زندگی کرده تلاش کرده. فرزندانش بزرگ شدهاند. جوانان به ميانسالی رسيدهاند و گروهی دوران پيری خود را سپری میکنند. اندوهگين شده است ، خنديده است ، احساس راحتی کرده ، عصبانی و بيمار شده ، دلتنگ بوده است و اما شادی را هم تجربه کرده است. او با همه اين احساسات متفاوت زندگی کرده. بنابراين وقتی میبايد درباره غربت سخنی گفت نبايد فراموش کرد که همه اينها با هم دوران تبعيد را تشکيل میدهند. آيندگان بايد بتوانند درباره زندگی تبعيديان و يا گروه مهاجرين ايرانی تصوير درستی در دست داشته باشند.
زندگی در تبعيد در کنار تمام مشکلات خاص آن، يک امکان است. امکان شناخت دنيائی که اگر همه دريچههای آن هم باز نباشد اما همواره روزنهای است که میتوان آنرا به روی يک دنيآی تازه گشود. اين دريچه خود به خود گشوده نمیشود ، گناه باز نبودن آنرا هم نبايد به تمامی به گردن ميزبان انداخت. اگر تمام احساسات و برخوردها بعد از گذشت حداقل دودهه از عمر مهاجرت همان باشد که در سالهای اول بوده است بايد دنبال اشکال در جای ديگری بجز صرف شرايط مهاجرت گشت. اگر در تمام سالها هيچ چيزی برای فرا گرفتن نيافته باشيم مشکل در سر سختی و تحول ناپذيری ماست.
هنر و ادبيات تبعيد اگر تنها به بيان دلتنگی برای وطن بسنده کند و زندگی مهاجر زندگی تباهشدهای تصوير شود در نشان دادن زندگی همه سويه گروه بزرگی از ايرانيان در دورانی طولانی ناتوان بوده است.